فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

آناهید مهربون

اولین روز آذر ماه

  یک عدد نانازی حموم رفته با موهایی که چند دقیقه پیش کوتاه شدن! آناهید این خرسی جون ش رو خیلی دوست داره .از 3ماهگیش باهاش حرف میزده! هر وقت میبیندش محکم بغلش میکنه وبه خودش میچسبوندش!   ...
1 آذر 1392

15 ماهگی زیبای ما !

  جیگر من  پانزده ماهگیت مبارک طلا     وزن : نه ونیم    قد:77     آفرین به گل دخترم که توی سه ماه یک و نیم کیلو وزن اضافه کرد وکلللللللللللللللی مامانی وباباییشو شاد کرد ! منحنی رشدت دوباره  شروع کرد سربالایی رفتن ودکتر هم از این روند راضی بود. عاشقتم مامانی       ...
19 آبان 1392

کمی از تو ..

  تازه خبر اینکه: دلبر ما توی این مدت سه تا دندون درآورده وتعداد دندونای مشهودش به 11 تا رسیده. دختر مامان واسه این سه تا دندون تختاش  چند روزی اسهال شد.آب از لب ولوچه خوشمزش آویزون بود و یکی دو روزی هم بهانه گیر بود که همش شکر خدا الان حل شده..خبر دیگه اینکه در تاریخ 27 مهر وقتی یکسال و2ماه و 10 روزه شدی.. بالاخره گوشاتو سوراخ کردیم ..وسوم آبان این گوشواره حلقه ایهاتو گوشت کردیم..البته روز قبلش گوشواره میخی هاتو گذاشتم ورفتیم مهمونی.اما یه چند ساعتی گمشون کردی! ومن ترجیح دادم اونا رو تا زمانی که بزرگتر نشدی گوشت نندازم! دیگه اینکه هنوزم باید با کمک راه بری و میترسی تنهایی قدم برداری دختر کوچولوی من .. شیرین زبون تر هم شدی ...
14 آبان 1392

بدون عنوان

یک روز صبح که بیدار شدی وموهات این شکلی رو هوا بود ! عاشق تماشای کلیپهای گوشی مامانی ! اینجا تکیه دادی ومشغول مهندسی گوشی من هستی.. قربون اون پاهاتم که اینقد ریلکس بازشون کردی وتکیه دادی !    ...
13 آبان 1392

...

من وبابایی داشتیم شام میخوردیم و ازت غافل شدیم وبعدش اینطوری شد! ما هم دویدیم ازت فیلم وعکس برداشتیم و کلی بهت خندیدیم وکیفتو کردیم !  ...
13 آبان 1392