فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

آناهید مهربون

کلمات جدید تا به امروز

  اسی  : خرسی (که بیشتر وقتی داری ممه  میخوری یا از خواب بیدار میشی هوس دیدنشو میکنی) میو میو : گربه یا هر حیوون دیگه  بیسو : بیسکویت شبه : شربت میبه : میوه قاشو: قاشق گیشت : گوشت کوتو : کنترل تلویزیون و .. اینی : عینک گیشی : گوشی موبایل اسا: اس ام اس( به محض شنیدن صداش میگی مامان اسی! ومیدوی و میری گوشیمونو میاری) جیش : جیش بق : برق کیه : کیه بله : بله(هروقت صدات میزنم میگی بله یا وقتی یکی در میزنه!) آنا : به خودت توی عکسات میگی آنا آنایی :آناهید(گاهی اوقاتم میگی آنایی بجای آنا) صدا : وقتی صدایی میشنوی از بیرون از خونه اینو با حالت سوالی از من میبرسی  یعنی که این صدای چیه ؟ پی ...
6 اسفند 1392

یک سال ونیمه شدی گل من !

    دلبر نازم   18 ماهه شدنت خیلی دلنشینه!   عاشقی با تو شیرینکم  دنیا دنیا زیباست ...         الهی قربون اون شکلک دراوردنات بشم من که اینقد شیرینی! وقتی داشتیم ازت این عکسارو ازت میگرفتیم این شکلکارو به تقلید از مامانی درمیاوردی!بعدش میومدی تو دوربین عکستو میدیدی وباز میرفتی مشغول فیگور گرفتنات میشدی..با بابایی مرده بودیم از خنده.. الهی فدای اون چشات بشم من... این لباستم هدیه عمه زیبا- دختر عموی باباست -دستش درد نکنه! خیلی بهت میاد       ...
22 بهمن 1392

دخملی ما چیا میگه ؟

  صندلی: گگهgega..گ اول با کسره.بعدیش با فتحه(وقتی دوست داره رو صندلی یا اپن آشپز خونه یا میز بنشونیمش !) باته:باشه(وقتی ازش میخوایم یه کاری رو انجام بده یا نده بهش میگیم باشه اناهید؟اونم سرش وکج میکنه و میگه باته!)  میشی :مرسی ادو:الو آپه:پا.کفش.بلندی.جوراب آبه:آب دا:دایی دادا:پسرعموش یا هر پسر بچه دیگه عس:عکس آنا : اسم خودش ..وقتی عکس خودشو میبینه وکلی هم ذوق خودشو میکنه! و کلی کلمات دیگه و سه تا هم شعر به زبون خودش میخونه ..وقتی بهش میگم اناهید شعر گیشدو گیشدو رو بخون "اونم سریع برام میخونه.همچنین شعر اده د دد و تاب تاب عباسی بلبل من عاشقتمممممممممممممم راستی  اناهید هم مثل خودم میگم عاشقتمممم ولی ...
3 بهمن 1392

دخترم تا امروز میتونه ....

١١/٧/١٣٩٢     اول اینکه میخوایم از مامانای عزیز ونی نی های نازشون تشکر کنیم که به ما سر میزنن و تنهامون نمیذارن .وباز هم تشکر از دوستای خوبمون بابت تبریکات صمیمانه شون واسه تولد آناهید جون ومعذرت بابت اینکه  دیر دیر بهتون سر میزنیم! اما من وآناهید واقعا بهتون وابسته ایم ودوستتون داریم ..   و اما ناز دخترم : خیلی شیرین شده..اول اینکه دستشو به همه چیز میگیره وخیلی مسلط راه میره اما هنوز بتنهایی میترسه راه بره !چند روزیه که وقتی بلند میشه دستاشو رها میکنه وپیروزمندانه به روم لبخند میزنه !رقصیدنشم کلی پیشرفت کرده وعلاوه بر چرخوندن دستاش کمرشم میچرخونه وقتی سر پاست! آخر هر آهنگ هم همچنان دست میزنه و هورا م...
12 مهر 1392

سومین مروارید آناهیدم

صبح روزیازده فروردین وقتی هنوز تو رختخواب بودم ودلم میخواست بیشتربخوابم با صدای شیرین تو که مشغول بازی با بابایی بودی مجبور شدم چشامو باز کنم ! اما وقتی بابایی بهم گفت که سومین دندونت بیرون زده کلا خواب از سرم پرید وبلندشدم نشستم!دندونتو که دیدم کلی ذوقیدم وچند تا ماچ خوشمره از اون لپای نازت حالمو جا آورد..فدای تک تک اون دندونات بشم  !بوووووووووووووووووووووووووس ...
25 فروردين 1392

دومین دندون فرشته کوچولو

بهترین کادوی آخر سالی واسه مامانی دیدن یه مروارید دیگه کنار اولین    مرواریدت بود شیرینم که امروز ظهر اتفاق افتاد ...درست یک ماه بعد از اولین    دندون..الهی فدات شه مادر                       رویش دومین مرواریدت مبارررررررررررک ...
30 اسفند 1391

آماده شدن برای سال نو

دختر عزیزم تا شب عید چیزی نمونده.. خریدامون وکارای خونه هم تقریبا تموم شده..میخوام لحظه تحویل امسال با سالهای قبل متفاوت باشه..اخه امسال تو اومدی پیشمون ومامانی وبابایی رو از تنهایی در اوردی ..ماهر سال لحظه تحویل خودمون دوتا بودیم..اما امسال یه خانواده سه نفره شدیم..قراره من وباباهمه عشقمون رو به پات بریزیم..امسال میخوام سفره هفت سین بندازم .نمیخوام هفت سینو رو میز بچینم.میخوام سه تایی لحظه تحویل سال دور سفره بشینیم ودستای همدیگه رو بگیریم وبرای سلامتی وخوشبختی همه و بعد واسه سلامتی وخوشبختی خودمون دعا کنیم..امسال برای اولین بار به نیتت خودم سبزه درست کردم..بابایی هم امروز واست دو تا گلدون شمعدونی خریده..یکی گلاش سفیده.اون یکی صورتی..فردا هم...
28 اسفند 1391

روزای آخر سال 91...

هورااااااا..امروز جیگر مامانی دل من وباباییشو آب کرد با این شیرینکاری هاش !امروز بابایی و من خونه رو تمیز میکردیم وشما هم خیلی خانم بودی و اصلا هم بی تابی نکردی ..خودت واسه خودت اواز میخوندی وبا اسباب بازیهات سرگرم بودی نفس طلاااااا تازگی یاد گرفتی میگی اد اد اد ...دددددد ..امروز بین کارام بهت سر زدم دیدم نشستی و واسه خودت داری میخونی دس دس دس دس  وداری دس دسی میکنی  فدای چشااااات ...اینقد با بابایی ذوقتو کردیم که نگو ..... خیلی شیرین شدی خانم طلای من.. امروز خیلی جمعه خوبی بود وشیرین ترین خونه تکونی مون بود توی این نه سال !اخه همش از تو انرژی مثبت میگرفتیم گلم..باور میکنی اصلا خستگی به تنمون نموند؟!!؟الهی فدای اون قدمات ب...
22 اسفند 1391

شیرین کاری های هفت ماهگی !

عزیز دلمون دیگه بدون کمک میتونه بشینه و اصلا خوابیدنو دوست نداره وقتی میخوابونیمش دستا وپاهاشو سیخ میکنه وداد میزنه  یعنی که بابایکی بیاد منوبنشونههههههههه دستاشو که میگیریم خودشو نیم خیز میکنه که بتونه بشینه وقتی هم که نشست شیطنتای شیرینش شروع میشه دستشو تاجایی که میتونه دراز میکنه تا وسیله یا اسباب بازی  مورد هدفش رو بتونه بدست بیاره یعنی من عاشق این حرکتشم .. انقد که میخوام از ذوق این کارش خودمو خفه کنم!!! وای به حالی که اون چیزی که مورد علاقه شه مثل(تیکه نون-شونه سرش-گوشی من-کنترل تلویزیون)رو از دستش بگیرم...اول خودشو میلرزونه بعدش به من نیگا میکنه وبا غیظ میگه ااااههههههههه (یعنی میخوامش) ومرحله بعد گریه با بغضه!که دل آدمو کباب میکنه وم...
20 اسفند 1391