فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آناهید مهربون

واکسن شش ماهگی

1391/11/20 2:31
نویسنده : مامان سحر
308 بازدید
اشتراک گذاری

الهی فدات بشم من خانمم که اینقد معصومی توقلبقلب... دیروز که رفتیم واسه واکسنت کنار دستمون یه خانمه با پسر ١٨ ماهش نشسته بود.تو هم همش پسره رو نیگا میکردی و نمیدونم چی بهش میگفتی جیگر باهوش ممممممممن.. فقط هم یه جمله رو تکرار میکردی. من وبابایی همینجور محو حرفات شده بودیم !تعجبماچ قبلا ننوشته بودم تو کارات اینو که: تو کاملا فرق آدم بزرگ وکوچیکو درک میکنی وبیشتر بابچه ها حرف میزنی ودوست داری باهاشون ارتباط برقرار کنی . به قول بابایی خیلی دانایی !واییییییییی وقتی نوبت ماشد واسه واکسن زدنگریه مثل همیشه تو بغل خودم گرفتمت وپاتو گرفتم. محکم چشاموبستم که نبینم اون سوزن لعنتیو عصبانیالهی قربون اون صدای گریه قشنگت برم که جیگرمو آتیش میزنه.فدای اون اشکات بشم مامانی.بابایی که میخواست خانمه رو خفه کنه! عصبانیالهی بمیرم که خون پات روکابشن بابا ریخته بود . اما خدا روشکر تا٦ماه دیگه راحت شدیم از دست این خانم بداخلاقه !چشمک بازم خدارو شکر که زیاد تب نکردی و امروز دیگه خوب خوب شدی ناناز جونم ..الانم با بابایی لالایید ماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سمیرا(مامان الناز)
21 بهمن 91 11:00
امان از این واکسن 6ماهگی الناز من خیلی اذیت شد و خداراشکر که دیگه تا یک سالگی راحت شدیم از این سوزن های لعنتی
بهاره مامان ونداد
22 بهمن 91 1:03
خدا رو شکر که تموم شد