یاداشتهای نه ماهگی من
عزیز دل مامان چندوقتیه که نیومدم واست چیزی بنویسم..آخه فکرم خیلی درگیره.موضوع دل مشغولیم هم تو هستی. اوایل ٩ ماهگیت که یک هفته مریض شدی .بعد از اون هم دیگه خوب غذا نخوردی گلم.واسه چکاب ٩ماهگی که رفتیم وقتی شنیدم توی ماه٧و٨ وزن اضافه نکردی دیگه نگرانیم شروع شد.دکتر واست آزمایش کم خونی و ادرار نوشت که ببینه عفونت ادراری داری یا نه.دیگه نمیگم که باچه مصیبتی ازمایش ادرارتو گرفتم !ولی خدا روشکر جوابش خوب بود وهیچ مشکلی نداشتی.و قرار شد ١٥روز بعد یعنی امروز باز واسه چکاب بریم دکتر. امروزم باز وزنت تغییر نکرده بود وباز همون ٧٨٠٠ بود ! قرارشداز امروز آهنتو ٣٠قطره بدم وباز ١٥ روز بعدبریم ببینیم وزنت تغییر کرده یا نه ! عزیز دلم مامان این چند وقته همش غصه میخوره که شاید من مامان خوبی نبودم وبابایی هم همش دعوام میکنه که چرا این حرفارو میزنم ومیگه که تو خوب خوبی و هیچ مشکلی نیست.شایدم بخاطر ٤تا دندونیه که تو این ٢ماه دراوردی گلم.خانم دکترهم امروز بهم گفت وزنت نسبت به ون موقع تولدت خوبه وکم نیست.گفت که بیشتر بهت برسم .دیگه نمیدونه که تمام سعیمو دارم میکنم واسه غذا خوردنت ولی شما بیشتر از ٥ قاشق غذا نمیخوری وکلللللللللللللللللللی مامانی حرص میخوره..جون مامان.. عمر مامان....عزیز دلم .جون خودت خوب غذا بخور....وای که چقدر ذوق میکنه مامانی وقتی غذاتو خوب میخوررررررررررررررری.......