یک سال ویازده ماه از حضور شیرینت گذشت..
دخترک ماه من 23 ماهه شد..
آناهید تقریبا کامل حرف میزنه ومنظورش وخواسته هاشو به ما میفهونه! اولین جمله شو وقتی نوزده ماهه بود گفت"بابا نیست!"
الان دیگه واسم تعریف میکنه وبلبل زبونی شده که بیا وببین!
جمله های طولانی میگه...مامان دی یوز(دیروز)یفتم(رفتم )تاب تاب تاب...هب!(خب)!
لپ منو میگیره ومثلا باهام شوخی میکنه و میگه: خوشله!
میره تو راه پله و پدربزرگشو صدامیکنه: پد دوم(پدرجون) بیا آنادید(آناهید) ببر پایین !
خودشو انادید خطاب میکنه..مامان لیوان انادید بریز..لباس آنادید بپوش..
فامیلی خودش ..باباییش و منو میدونه..اسم بیشتر از بیست حیوونو میدونه..عاشق تاب بازی هم هست شدید!!
شمع فوت کردنو خیلی دوس داره وبعد از فوت کردن میگه:تبلد مبایک!
باهر آهنگ قسمتاییشو که خوشش میاد تکرار میکنه..مثلا: عزیز دلی وای وای !
و کلی شیرینی های دیگه تو وجود این بشر خوشمزه هست که تو فرصتای بعدی مینویسم اینجا تا واسمون بعدها خاطره انگیزبشن !