عکسهای تولد خانم کوچولو
خدا رو شکر جشن تولد آناهید(6روز بعداز دوسالگیش) بخوبی برگزار شد و با اینکه خیلی ساده وخودمونی بود به مهمونامون کلی خوش گذشت.
طبق معمول من وبابایی همه کارها رو به تنهایی انجام دادیم ودیگه برای من هیچ انرژی باقی نمونده بود واسه پذیرایی مهمونا ویه سر درد عجیبی اومده بودسراغم .از بس سر درد داشتم حالت تهوع گرفته بودم..همه مهمونا اومده بودند اما من وتو هنوز لباسم نپوشیده بودیم..خاله نسرین برام شربت قند درست کرد و4تا قرص خوردم تا کمی بهتر شدم وآماده شدم..زحمت سالادا رو هم الهام جون کشید وخاله لیلا هم خرده کاری ها رو تموم کرد..بماند که بابا هم کلی کار کرد واخر شب هم خاله نسرین وخاله فاطی کل ظرفا رو شستن وآشپزخونه رو مرتب کردند..دست همگی درد نکنه..ایشالا تو جشناشون جبران کنم..
هر چند یه غذای ساده برای شام در نظر گرفته یودیم..اما با این حال انجام دادن همه کارها بتنهایی وبا وجود یه وروجک کوچولو حسابی خسته م کرد..
اما بالاخره بهتر شدم وتونستم در کنار مهمونا از جشن لذت ببرم..بابایی هم که حسابی ترکوند...
تو هم از شمع فوت کردن و بریدن کیک کلی کیفور شدی وخوشحال بودی..کلی هم ذوق بادکنکاتو میکردی..از کلاه تولد هم اصلا خوشت نمیومد وسرت نمیذاشتی..
اما به من میگفتی نرقص! ووقتی میرقصیدم قهر میکردی ومیومدی تو اتاق !
ادامه مطلب پر از عکسه !
پویان..آرین و شهرزاد و اناهید جون مامانش
دستت کیکی شده وداری به من میگش مامان دسم بشور !
اما زودی خوردیش !
کلی از فوت کردن شمعت کیف میکردی و با خوشحالی هم واسه خودت دست میزدی..
اول با کمک مامان..
اما بعدش خودت ادامه دادی بریدن کیکتو..
الهی قربونت برم دخمل گلم که اینقد تولد وبادکنک وشمع وکیک دوست داری گل مامان..
عکسای زیادی نگرفیم اما کل مراسم تولدتو فیلم گرفتیم..عکس با مامان وبابا هم نگرفتی !
ایشالا سالها زنده باشیم وبتونیم تو جشن تولدت خوشحالت کنیم عزیزم..
تولدت مبارک ناز دخترم