واکسن شش ماهگی
الهی فدات بشم من خانمم که اینقد معصومی تو ... دیروز که رفتیم واسه واکسنت کنار دستمون یه خانمه با پسر ١٨ ماهش نشسته بود.تو هم همش پسره رو نیگا میکردی و نمیدونم چی بهش میگفتی جیگر باهوش ممممممممن.. فقط هم یه جمله رو تکرار میکردی. من وبابایی همینجور محو حرفات شده بودیم ! قبلا ننوشته بودم تو کارات اینو که: تو کاملا فرق آدم بزرگ وکوچیکو درک میکنی وبیشتر بابچه ها حرف میزنی ودوست داری باهاشون ارتباط برقرار کنی . به قول بابایی خیلی دانایی ! واییییییییی وقتی نوبت ماشد واسه واکسن زدن مثل همیشه تو بغل خودم گرفتمت وپاتو گرفتم. محکم چشاموبستم که نبینم اون سوزن لعنتیو الهی قربون اون صدای گریه قشنگت برم که جیگرمو آتیش میزنه.فدای او...
نویسنده :
مامان سحر
2:31