روزای آخر سال 91...
هورااااااا..امروز جیگر مامانی دل من وباباییشو آب کرد با این شیرینکاری هاش !امروز بابایی و من خونه رو تمیز میکردیم وشما هم خیلی خانم بودی و اصلا هم بی تابی نکردی ..خودت واسه خودت اواز میخوندی وبا اسباب بازیهات سرگرم بودی نفس طلاااااا
تازگی یاد گرفتی میگی اد اد اد ...دددددد ..امروز بین کارام بهت سر زدم دیدم نشستی و واسه خودت داری میخونی دس دس دس دس وداری دس دسی میکنی فدای چشااااات ...اینقد با بابایی ذوقتو کردیم که نگو ..... خیلی شیرین شدی خانم طلای من..
امروز خیلی جمعه خوبی بود وشیرین ترین خونه تکونی مون بود توی این نه سال !اخه همش از تو انرژی مثبت میگرفتیم گلم..باور میکنی اصلا خستگی به تنمون نموند؟!!؟الهی فدای اون قدمات بشم که انقدر شیرینی ونشاط و برکت به زندگیمون اوردی...
چه عیدی بشه امسال با وجود تووو...چه سفری بشه سفر امسال عید با بودن تووووو..عزیز دلم اولین سال نوت مبارک....ایشالا که همیشه سالم باشی وخوشحال زیر سایه پدر ومادرت که عاشقانه میپرستندت...الهی خدا به همه دل خوش بده وتن سالم ..به خونواده سه نفره ما هم سلامتی وارامش وخوشبختی .. الهی امین..و مثل همیشه هزار بار میگم خدا روشکر به خاطر همه چیزایی که بهم داد وهرچیزی که نداد...شکر شکر شکر