لحظه تحویل سال 1392
امسال هم مثل همه هشت سال گذشته تا لحظه آخر سال کارای من تموم نشده بود! صبح روز سه شنبه سفره هفت سین رو چیدم.اونم با چه عشقی! آخه امسال قرار بود سه نفری پای سفره بشینیم گل مامان. بابایی هم تا ساعت یک بیرون بود.واسه خریدن پیراهن واسه خودش وماهی قرمز واسه جوجه کوچولو مون ! تازه هیچ کدوممون هم حموم نکرده بودیم! خلاصه که من کلافه بودم از این که شاید واسه تحویل سال به جای پای سفره نشستن مشغول حموم کردن شما باشیم ! همش به بابایی غر میزدم !بابایی هم میگفت نگران نباش همه کارامون تموم میشه. این سر سالی اعصابتو خرد نکن. راست میگفت خداییش کارام تموم شدن ! و شما که از حموم خسته بودی لحظه تحویل سال توی بغل بابایی خواب بودی ومن هم داشتم قرآن میخوندم وبا...