فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آناهید مهربون

لحظه تحویل سال 1392

امسال هم مثل همه هشت سال گذشته تا لحظه آخر سال کارای من تموم نشده بود! صبح روز سه شنبه سفره هفت سین رو چیدم.اونم با چه عشقی! آخه امسال قرار بود سه نفری پای سفره بشینیم گل مامان. بابایی هم تا ساعت یک بیرون بود.واسه خریدن  پیراهن واسه خودش وماهی قرمز واسه جوجه کوچولو مون ! تازه هیچ کدوممون هم حموم نکرده بودیم! خلاصه که من کلافه بودم از این که شاید واسه تحویل سال به جای پای سفره نشستن مشغول حموم کردن شما باشیم ! همش به بابایی غر میزدم !بابایی هم میگفت نگران نباش همه کارامون تموم میشه. این سر سالی اعصابتو خرد نکن. راست میگفت خداییش کارام تموم شدن ! و شما که از حموم خسته بودی لحظه تحویل سال توی بغل بابایی خواب بودی  ومن هم داشتم قرآن میخوندم وبا...
25 فروردين 1392

اولین چهارشنبه سوری

      "خداوندا درونم را چون آتش روشن وفروزان کن تا پلیدی ها راپاک   کنم وجز  راستی از من سر نزند."                                                                                                                                 "زرتشت"                                               * اولین چهارشنبه سوریت مبارک *
25 فروردين 1392

سومین مروارید آناهیدم

صبح روزیازده فروردین وقتی هنوز تو رختخواب بودم ودلم میخواست بیشتربخوابم با صدای شیرین تو که مشغول بازی با بابایی بودی مجبور شدم چشامو باز کنم ! اما وقتی بابایی بهم گفت که سومین دندونت بیرون زده کلا خواب از سرم پرید وبلندشدم نشستم!دندونتو که دیدم کلی ذوقیدم وچند تا ماچ خوشمره از اون لپای نازت حالمو جا آورد..فدای تک تک اون دندونات بشم  !بوووووووووووووووووووووووووس ...
25 فروردين 1392

دومین دندون فرشته کوچولو

بهترین کادوی آخر سالی واسه مامانی دیدن یه مروارید دیگه کنار اولین    مرواریدت بود شیرینم که امروز ظهر اتفاق افتاد ...درست یک ماه بعد از اولین    دندون..الهی فدات شه مادر                       رویش دومین مرواریدت مبارررررررررررک ...
30 اسفند 1391

آماده شدن برای سال نو

دختر عزیزم تا شب عید چیزی نمونده.. خریدامون وکارای خونه هم تقریبا تموم شده..میخوام لحظه تحویل امسال با سالهای قبل متفاوت باشه..اخه امسال تو اومدی پیشمون ومامانی وبابایی رو از تنهایی در اوردی ..ماهر سال لحظه تحویل خودمون دوتا بودیم..اما امسال یه خانواده سه نفره شدیم..قراره من وباباهمه عشقمون رو به پات بریزیم..امسال میخوام سفره هفت سین بندازم .نمیخوام هفت سینو رو میز بچینم.میخوام سه تایی لحظه تحویل سال دور سفره بشینیم ودستای همدیگه رو بگیریم وبرای سلامتی وخوشبختی همه و بعد واسه سلامتی وخوشبختی خودمون دعا کنیم..امسال برای اولین بار به نیتت خودم سبزه درست کردم..بابایی هم امروز واست دو تا گلدون شمعدونی خریده..یکی گلاش سفیده.اون یکی صورتی..فردا هم...
28 اسفند 1391

روزای آخر سال 91...

هورااااااا..امروز جیگر مامانی دل من وباباییشو آب کرد با این شیرینکاری هاش !امروز بابایی و من خونه رو تمیز میکردیم وشما هم خیلی خانم بودی و اصلا هم بی تابی نکردی ..خودت واسه خودت اواز میخوندی وبا اسباب بازیهات سرگرم بودی نفس طلاااااا تازگی یاد گرفتی میگی اد اد اد ...دددددد ..امروز بین کارام بهت سر زدم دیدم نشستی و واسه خودت داری میخونی دس دس دس دس  وداری دس دسی میکنی  فدای چشااااات ...اینقد با بابایی ذوقتو کردیم که نگو ..... خیلی شیرین شدی خانم طلای من.. امروز خیلی جمعه خوبی بود وشیرین ترین خونه تکونی مون بود توی این نه سال !اخه همش از تو انرژی مثبت میگرفتیم گلم..باور میکنی اصلا خستگی به تنمون نموند؟!!؟الهی فدای اون قدمات ب...
22 اسفند 1391

شیرین کاری های هفت ماهگی !

عزیز دلمون دیگه بدون کمک میتونه بشینه و اصلا خوابیدنو دوست نداره وقتی میخوابونیمش دستا وپاهاشو سیخ میکنه وداد میزنه  یعنی که بابایکی بیاد منوبنشونههههههههه دستاشو که میگیریم خودشو نیم خیز میکنه که بتونه بشینه وقتی هم که نشست شیطنتای شیرینش شروع میشه دستشو تاجایی که میتونه دراز میکنه تا وسیله یا اسباب بازی  مورد هدفش رو بتونه بدست بیاره یعنی من عاشق این حرکتشم .. انقد که میخوام از ذوق این کارش خودمو خفه کنم!!! وای به حالی که اون چیزی که مورد علاقه شه مثل(تیکه نون-شونه سرش-گوشی من-کنترل تلویزیون)رو از دستش بگیرم...اول خودشو میلرزونه بعدش به من نیگا میکنه وبا غیظ میگه ااااههههههههه (یعنی میخوامش) ومرحله بعد گریه با بغضه!که دل آدمو کباب میکنه وم...
20 اسفند 1391